حسام افشار

سلسله مباحث دشمن شناسی/ وزارت دفاع امریكا برای كاهش مخاطرات و عدم قطعیت آینده از رویكرد تهدید محور كه محرك آن نیاز و مطالبات توسعه ی نیرو است و حاصل دوران جنگ سرد می باشد، به سمت رویكرد برنامه ریزی توانمندی – محور كه محرك آن مفاهیم عملیاتی هستند، حركت می كند. تمركز این رویكرد بیش از آنكه متوجه نام دشمنان و مكان درگیری با نیروهای مشترك یا حمله به منافع امریكا باشد؛ بر چگونگی شكست دادن طیف گسترده ای از قابلیتها و توانمندیهای مورد استفاده هر دشمن و هم چنین تعیین توانمندیهای لازم و مورد نیاز جهت مقابله با هرگونه درگیری یا بحران استوار است

 

« یك ملت باید دشمن را بشناسد، نقشه دشمن را بداند و خود را در مقابل آن مجهز كند. اول دشمن را باید شناخت، بعد باید نقشه او را دانست. باید سیاست او را بشناسیم.»                                          (فرماندهی معظم كل قوا، فروردین 1386)

 

 چكیده :

 

تدوین استراتژی نظامی در طول تاریخ بر مبنای احتمالات و پیش بینی آینده صورت پذیرفته است. معماری نیروها ، وضعیت نیرویی و طرحریزی دفاعی و تهاجمی برای رویارویی با درگیریهای احتمالی در تدوین استراتژِی نظامی و دكترین صحنه نبرد، بر پایه پیش بینی و در نظر گرفتن فرضیات نزدیك برای آینده مبهم، نامعین و مملوء از عدم قطعیت است. بدون شك آغاز دورانی كاملاً جدید در عرصه روابط بین الملل مسایل و چالشهای قابل تاملی را در زمینه استراتژِی  و راهبرد نظامی ایالات متحده امریكا بر انگیخته است. قدر مسلم استراتژِی قدیم دوران جنگ سرد اكنون منسوخ شده است؛ اما هنوز معلوم نیست چه استراتژی دیگری را باید جایگزین آن كرد. از طرفی برنامه­ریزهای میان مدت و بلند مدت در دنیای پیچیده و غیر قابل پیش بینی امروز بدون آگاهی از آن چه كه در پیرامون ما می گذارد امكان پذیر نیست. لذا امروزه دیده بانی و پایش محیط پیرامونی یك از مهم ترین ابزارهای برنامه ریزی بلند مدت و تصمیم­گیری برای آینده است. دولت امریكا بعد از پایان جنگ سرد برای سومین بار بازنگری اساسی نیازمندیهای نظامی حال و آینده اش را آغاز كرده است. با توجه به مدت زمانی كه برای ایجاد تغییر عمده در وضعیت دفاعی یك كشور لازم است، نتایج این بررسی احتمالاً توانمندی های نظامی امریكا را در قرن 21 به طور كامل تحت تاثیر قرار میدهد. آن چه كه مسلم است این است كه نیازمندیهای نظامی امریكا باید بر اساس درك روشنی از ماهیت احتمالی جنگ آینده بازنگری شود.  از این رو مقاله حاضر در پی یافتن پاسخی مستدل برای این پرسش دشوار است كه راهبرد نظامی ایالات متحده امریكا برای قرن 21 چه می­باشد.

 

 

 

واژگان كلیدی :

 

جنگ، جنگهای آینده، راهبرد نظامی، ایالات متحده آمریكا، نیروی مشترك، دكترین دفاعی

 

 

 

 مقدمه :

 

تحولات شگرف پس از فروپاشی نظام دو قطبی و پایان جنگ سرد و ارایه استراتژی نظم نوین جهانی از سوی ایالات متحده آمریكا بعنوان قدرت هژمون؛ همراه با تحولات  بوجود آمده در منطقه بالكان، خلیج فارس و حمله عراق به كویت و بدنبال آن دخالت سازمان ملل و حمله نظامی 29 كشور متحد به عراق به سر كردگی آمریكا و بیرون راندن ارتش عراق از كویت و همچنین بروز تحولات دیگری از جمله حادثه 11 سبتامبر2001، فضاهای پیچیده و مختلفی در مباحث سیاسی و بین المللی بوجود آورد ، كه منجر به اجماع سازمان ملل درحمله به كشور افغانستان به بهانه‌ای مبارزه با تروریسم[1] و همچنین مبارزه با سلاح های‌كشتارجمعی در كشورعراق و حمله نظامی به این كشور در سال 2003 و نیز برخورد با حامیان تروریسم ‌از جمله سازمان القاعده گردید. بدون شك بسیاری از این تحولات موجب‌گردیده است تاكشورها نسبت به بازنگری استراتژی نظامی[2] و دكترین نظامی خود تجدید نظر نمایند. از آنجا كه پیشرفت و توسعه تكنولوژی غرب در تقابل با سیستم های ارتش به سبك شرقی( ازجمله نمونه های یوگسلاوی سابق و ارتش بعث عراق) پیروزگردیده است ؛ این موضوع خود سوژه‌هایی برای تحلیلگران نظامی و استراتژیستها گردیده است تا باچاره اندیشی و طراحیها و برنامه‌های پیچیده­ی بازی جنگ، از توان مقابله و دفاع درمقابل تهدیدات نظامی برخوردار شوند. بنابراین می‌توان گفت با در نظر گرفتن وقوع این تحولات و فروپاشی برخی اتحاد ها و پیمانهای نظامی و عدم اتكاء برخی كشورها به سبك و روشهای دیرینه قبلی، ضرورت بررسی و تهیه استراتژیهای جدید و دكترینهای نظامی دو چندان گردیده است. آنچه كه امروزه تحت عنوان جنگ های آینده از آن یاد می شود، تدوین یك راهبرد نظامی متناسب و منطبق با ماهیت و ویژگی های جنگ های آینده را ضروری می­سازد.[3]

 

 

 

همه صاحب نظران امور نظامی بر این نكته اتفاق نظر دارند كه مهم ترین كار در جنگ، حمله به استراتژی دشمن است. ایجاد گسست در استراتژی دشمن سر رشته­ی امور را از دست وی می گیرد و به عبارت دیگر مزیت ابتكار عمل را كه مبنای تداوم اجرای برنامه های دشمن است، از وی سلب خواهد كرد. رسیدن به این هدف جزء از طریق شناخت خود و داشتن دریافت مناسب از دشمن میسر نمی شود. در این میان شناخت دشمن هم به لحاظ سخت افزاری یا مسایل مربوط به ماشین جنگی و هم از نظر نرم افزاری یا اندیشه و تفكر حاكم بر حركات و اقدامات، ضروری به نظر می رسد؛ اما در روند پیش بینی رفتار دشمن این بیشتر اندیشه و تفكر اوست كه باید تجزیه و تحلیل شود. به عبارت دیگر شناخت اندیشه دشمن از طریق مطالعه ادبیات نظامی­اش باعث می شود تا دستاوردهای دانش نظامی او عیان گردد و زمینه پیش بینی رفتار وی در صحنه عمل مساعد شود.

 

 

 

آنچه كه مسلم است این است كه ماهیت جنگ هموراه در حال تغییر و تحول بوده و سرعت این تغییر از هر زمان دیگری در تاریخ معاصر بیشتر است. برخی  شواهد نشان می دهد رویدادهای معاصر تا چه اندازه شیوه جنگ امریكا را تحت تاثیر قرار داده است. از طرفی ماهیت جنگ نیز همچون سایر رفتارهای پیچیده و جمعی انسانی به آهستگی تغییر می كند؛ لذا درك دوره­های تغییر جنگ مشكل است. اما از آن مشكل­تر پیش بینی این تغییرات است؛ چرا كه بر خلاف سعی و تلاش گسترده­ای كه در امور مالی، پزشكی، حقوقی و... صورت می گیرد، تجربه­ی جنگ واقعی همیشه رخ نمی دهد؛ چون جنگ را معمولاً نمی توان همیشه تجربه كرد. سربازان برای كسب تجربه لازم در مورد جنگ باید بر تجربیات گذشته تكیه كنند.[4]

 

 

 

با ورود جهان به قرن بیست و یكم توانایی ابزار و وسایلی كه نیروهای نظامی امریكا از آنها استفاده می كنند وارد مرحله گذار جدیدی شده است كه در آن اساس و شالوده فكری تغییر یافته است. تحولات گذشته در نتیجه تاثیر فناوریهای جدید در تسلیحات و اصول فكری آنها بوده است؛ از بادبان به موتور بخار و توربین، از پیاده نظام به سواره نظام و وسیله موتوری، از بالن به هواپیمای سرنشین دار و هواپیمای بدون سرنشین.[5]

 

 

 

در شرایطی كه جنگ سرد خاتمه یافته است؛ چهره تهدیدات، فرصتها و معادلات نظام بین الملل نیز دچار دگرگونی شده است. معلوم نیست تهدیدات روشن و از میان رفته­ی دوران جنگ سرد در نزاع همیشگی بر سر منافع محدود، جای خود را به چه تهدیدات ناشناخته­ی دیگری بدهد و مشخص نیست كه این تغییر و تحول در شرایط پیش آمده، دنیا را رهسپار بی ثباتی و جنگ خواهد نمود یا ثبات و آرامش. ظهور منافع جدید در سطح بین الملل، لزوم تدوین استراتژِی و وضعیت نیرویی مناسبی را برای تامین منافع آمریكا دو  چندان می نماید.[6]  

 

 

 

می توان گفت كه پیش بینی آینده غیر ممكن است و  عدم قطعیت آن بر تعداد فرضیه هایی كه برای تفكر آینده لازم است می افزاید. بنابراین تمامی مطالعات در خصوص آینده در واقع نوعی گمانه زنی هستند. همچنین برای نگاه به آینده باید گذشته را نیز در نظر گرفت. زیرا حال لبه­ی پیشین گذشته و نیز خط عزیمت آینده است. میراث گذشته همراه ماست و ما در روریارویی با مشكلات زمان حال به طور روزمره با این میراث دست و پنجه نرم می كنیم.[7]

 

 

 

با توجه به روند مطالبی كه در بالا گفته شد؛ حال پرسشهایی مطرح می شود كه در این شرایط چه باید كرد؟ آیا صرف نامعین بودن آینده می تواند دلیل قابل پذیرشی برای قرار گرفتن در وضعیت انفعالی تدوین استراتژِی نظامی و وضعیت نیرویی باشد؟  یا باید با در نظر گرفتن سیر تحولات نظام بین المللی و سناریویهای مختلف در محیط های متفاوت، می توان به ترسیم دنیاهایی پرداخت كه به طور منطقی ممكن است بر روند شكل­گیری رویدادها موثر باشد. وزارت دفاع امریكا برای كاهش مخاطرات و عدم قطعیت آینده از رویكرد تهدید محور كه محرك آن نیاز و مطالبات توسعه ی نیرو است و حاصل دوران جنگ سرد می باشد،  به سمت رویكرد برنامه ریزی توانمندی – محور كه محرك آن مفاهیم عملیاتی هستند، حركت می كند. تمركز این رویكرد بیش از آنكه متوجه نام دشمنان و مكان درگیری با نیروهای مشترك یا حمله به منافع امریكا باشد؛ بر چگونگی شكست دادن طیف گسترده ای از قابلیتها و توانمندیهای مورد استفاده هر دشمن و هم چنین تعیین توانمندیهای لازم و مورد نیاز جهت مقابله با هرگونه درگیری یا بحران استوار است.[8]

 

 

 

 از این رو مقاله حاضر در پاسخ به این سوال اصلی كه ویژِگیهای جنگهای آینده چه تاثیری بر تدوین راهبرد نظامی آمریكا در قرن 21 دارد ؟ در چند بخش ساماندهی شده است. بخش اول شامل بررسی مفاهیم و كلیات نظیر تعاریف جنگ، بررسی ویژگیهای جنگ آینده ، ابعاد و مولفه های آن ، واقیعات محیط بیرونی قرن حاضر به ویژه تحولات بعد از حادثه 11 سپتامبر 2001می باشد. در بخش دوم نیز راهبرد نظامی امریكا در قرن 21 و در مقابله با جنگهای آینده مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد . در نهایت مقاله با یك نتیجه گیری پایانی و ترسیم دورنمای جنگهای آینده برای امریكا  به كار خود خاتمه می دهد.   

 

 

 

بخش اول : بررسی ویژگی­های جنگ­های آینده

 

بهره اول:  پیشینه ی مطالعات جنگ

 

اندیشه نظامی سابقه طولانی دارد و با پیدایش نبرد و درگیری در بین انسانها همزاد است. جنگ یكی از دیر پاترین پدیده­های جامعه انسانی است و از دیرباز تاكنون جامعه ای را نمی توان یافت كه به گونه ای درگیر جنگ نبوده باشد. این پدیده برای بشر دو رویه داشته است، تلخی­ها و شیرینی­ها ، زهر و پادزهرها. همه جنگها در طول تاریخ بشر دارای وجوه مشابه و تمایز بسیاری بوده اند. بخش زیادی از باور نظامیان در جنگ و صلح متاثر از نظرات و اندیشه هایی در خصوص ماهیت و ویژِگی های جنگ است كه توسط اندیشمندان معروفی نظیر سان تزو[9] ، كلاوز ویتس[10] و .. عنوان شده است. به رغم تلاش برای پرهیز از جنگ، جنگ صدمات بسیاری را به بشر وارد ساخته است. جنگهای جهاتی اول و دوم قرن بیستم را می توان نقطه عطفی در تاریخ جنگها دانست. جنگ پدیده در حال تكامل است كه ابعاد و حالات گوناگون داشته و دوره های تكاملی متنوعی را  طی نموده است. شناخت دقیق پدیده جنگ نیازمند شناخت فراگیر مفاهیم آن نظیر اهداف، علل و به ویژه رویكرد كنشگران جنگ است. با گذر زمان نیاز به بازنگری در انگاره های قدیمی مربوط به جنگ و باز شكافی آن ضرورت
 می یابد.[11]

 

 

 

بهره دوم : معنای واژه جنگ

 

از جنگ تعریف واحدی نشده است. اصولاً از هیچ واژه مربوط به حوزه علوم انسانی، مفهوم یكسانی وجود ندارد. از اینرو هر كس و هر اندیشه ای جنگ را به گونه­ای تعریف می كند كه با تعریف دیگری ناسازگار است؛ لذا  تعدد در تعریف جنگ، تنوع در طبقه بندی و انواع آن را نیز پدید می آورد.[12]

 

 

 

جنگ در زبان فارسی با واژه های ستیز، رزم، كارزار، نبرد و درگیری و ... و در زبان عربی با كلمات حرب، نزاع منازعه، قتال، جهاد و .. و هم چنین در زبان انگلیسی با عنوانهای ware، battle،  fight،  combat، warefar   از آن یاد می شود و دارای تعابیر بسیار متنوع در فرهنگ ملل جهان است.[13] كلمه ware از ریشه were به معنای آشفتگی است؛ یعنی آشفتگی در نظم عادی و صلح . از این رو می توان آن را نزاع و كشمكش نامید.

 

 

 

بهره سوم : تعاریف جنگ

 

تعاریف گوناگون و متعددی از جنگ توسط استراتژیستهای نظامی ارائه شده است، كه به برخی از مهم ترین آنها در ذیل اشاره می شود.

 

 

 

از نظر كارل فون كلاوس ویتس(1780-1831) ژنرال پروسی، جنگ عمل خشونت باری است كه هدفش وادار كردن حریف به اجرای خواسته ماست. جنگ ادامه سیاست است. جنگ نه تنها ویژگی نظامی بلكه خصیصه­ی دیپلماتیك، روان شناختی و اقتصادی دارد.[14] كلاوس ویتس اصل اساسی جنگ را حفظ نیروهای خودی و نابودی نیروهای دشمن، هدف جنگ را خلع سلاح یا سرنگون ساختن دشمن و عامترین اصل پیروزی در جنگ را برتری تعداد افراد نیروهای مسلح دانسته است.[15]

 

 

 

مائو رهبر كمونیست چین نیز جنگ را اینگونه تعریف می كند:

 

 «جنگ ادامه سیاست است با ابزار دیگر. سیاست جنگ بدون خونریزی است و جنگ نیز سیاست با خون ریزی است.»[16]

 

دیوید سینگر(1972) معتقد است جنگ از نظر عملیاتی به منازعه ای اطلاق می شود كه بیش از 1000 كشته بر جای بگذارد و بیشتر بین دولتها صدق می كند .[17]

 

ریمون آرون اندیشمند برجسته یهودی روابط بین الملل نیز جنگ را یك اقدام اجتماعی می داند كه ناشی از اداره اجتماعات سیاسی سازمان یافته است كه به منظور غلبه یكی بر دیگری تحقق می پذیرد.[18] در هر صورت پیشرفت های تكنولوژیكی ویرانگر در سازماندهی سیاسی در نظام بین الملل و در تحلیل مساله جنگ باعث طبقه بندی انواع گوناگون جنگ شده است. به عبارت دیگر جنگ با توجه به سطح فنون، قدرت اسلحه، بزرگی كشورها یا گروههای در حال نزاع و شمار كسانی كه به طور مستقیم یا غیر مستقیم در منازعات شركت دارند اشكال گوناگونی می یابد. جنگ سخت،[19] جنگ نیمه سخت ، جنگ نرم[20] ، جنگ اقتصادی ، جنگ روانی[21] ، جنگ سیاسی ، جنگ اقتصادی و ... از این نوع می باشند.

 

 

 

به عقیده پیترمی یر همراه با تكامل اجتماعی جوامع بشری و پا به پای تحولات سیاسی ٬ اقتصادی علل و  انگیزه ها و اشكال و اهداف جنگها نیز تغییرمی كنند و دگرگون می شوند به عنوان مثال بر اساس هدف، جنگ به جنگهای عادلانه و غیرعادلانه؛[22] بر مبنای مقیاسهای جغرافیایی، به جنگهای محلّی، منطقه‏ای، فرامنطقه‏ای و جهانی (عمومی)؛ با توجه به انضباط و تاكتیك، به جنگهای منظم (كلاسیك) و نامنظم (چریكی)؛ بر اساس سطح جغرافیایی، به جنگهای دریایی، هوایی و زمینی؛ بر اساس قلمرو، به جنگهای داخلی و خارجی تقسیم می‏شوند.[23] همچنین جنگها بر مبنای نوع ابزار، به جنگهای هسته‏ای و غیر هسته‏ای قابل تقسیم است.

 

 

 

با توجه به تعاریف فوق الذكر اگر بخواهیم  یك تعریف جامع و مانع  از جنگ ارائه بدهیم ، می توان گفت:

 

جنگ عبارت است از  بر خورد مسلحانه بین دو یا چند كشور .

 

 

 

از منظر نگاه به آینده می توان جنگ را برخورد خشونت آمیز و مسلحانه دو یا چند گروه یا كشور برای تصاحب منافع بیشتر در آینده دانست.[24]

 

 

 

 ادامه دارد...

 

 

 

پی نوشتها:

 



[1]Terrorism

[2]Military Sterategy

[3] محمد، كرمی راد، «جزوه درسی استراتژی های نظامی» ، تهران: دانشگاه عالی دفاع ملی، 1384 ، صص 4-2

[4] رابرت ، اچ اسكیلز ، «جنگهای آینده» ، ترجمه عبدالمجید حیدری، تهران : دانشكده فرماندهی و ستاد ، دوره عالی جنگ، 1384،ص 13

 

[5] همان، ص15

[6] ریچارد، كاگلر ، «استراتژی و وضعیت نیرویی امریكا در قرن 21»، ترجمه احمدرضا تقاء و داود علمایی، تهران: دانشكده فرماندهی و ستاد، دوره عالی جنگ، 1380، ص 11

[7] اسكیلز، پیشین، ص 17

[8] قاسم فولادی و مسعود منزوی، «مفاهیم عملیات مشترك: ارتش امریكا در آینده چگونه خواهد چنگید؟ »، تهران: مركز آینده پژوهی علوم و صنایع دفاعی، 1387 ، ص 10

[9]Sun Tsu

[10]Clause Witz

[11] مارتین، كرفلد، «بازاندیشی مفهوم جنگ » ، ترجمه عبادالله حیدری، تهران : مركز آینده پژوهی علوم و صنایع دفاعی ، 1386، ص11

[12] ذبیح الله، تجری غریب آبادی، «جنگ نرم در یك نگاه»، سایت  باشگاهاندیشه ، 19/3/1389،به نقل از : kcatibeh.blogfa.com

 

[13] «تئوری عملیات و رزم»، تهران : دانشكده فرماندهی و ستاد، معاونت تحقیق و پژوهش، 1376،ص 2

[14] «هنر جنگ» ، تهران : انتشارات دانشگاه امام حسین(ع)، معاونت آموزش، 1375،ص 2

[15] علی آقابخشی و  مینو افشاری راد ، «فرهنگ علوم سیاسی» ، تهران : مركز اطلاعات و مدارك علمی ایران، 1374، ص 362 

[16] فصلنامه سیاست دفاعی، شماره 22 سال ششم، 1377، ص105

[17] هنر جنگ، ص 4

[18] محمدرضا ، ضیایی بیگدلی ، «حقوق جنگ» ، تهران : انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، 1373 ، ص 45

[19]Hard War

[20]Soft War

[21]Psychological War

[22] جنگ تحمیلی، پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس به نقل از : dsrc.ir، WWW

[23] حسن، بارونیان، «تعاریف جنگ»، به نقل از : news.navideshhad.com

[24] محمود، طلوعی،« فرهنگ جامع علوم سیاسی»، تهران:  نشر علم، 1375 ، ص 388

 

 

 

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا